آن حس ناتوانی
يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ب.ظ
حس می کنم دست ها و پاهایم را بسته اند
و بلند و محکم توی گوشم می خوانند که «بدو»!
خسته می شوم اما چه فایده؟ وقتی اسم چند قدم جلوتر رفتن، دویدن نیست..
نه می توانی بنشینی؛ نه می توانی بروی.
- ۹۴/۰۲/۱۳
حس می کنم دست ها و پاهایم را بسته اند
و بلند و محکم توی گوشم می خوانند که «بدو»!
خسته می شوم اما چه فایده؟ وقتی اسم چند قدم جلوتر رفتن، دویدن نیست..
نه می توانی بنشینی؛ نه می توانی بروی.
به راه بادیه رفتن .. به از نشستن باطل ..