آیا از ترس گمراه شدن، نباید خطر کنیم؟
آیا بدون خطر کردن به هدایت می توان رسید؟
آیا خطر کردن صرفا به معنای خروج از قلعه ی مستحکم «خود» و مواجهه با غیر است؟ آیا خطر کردن کنجکاوی ست؟
آیا بدون خطر کردن، قلب پاک تری خواهیم داشت؟ قلبی که هیچگاه آلوده نشده.. و «مومن» تر خواهیم بود؟
آیا بدون خطر کردن، از چیزی متحیر خواهیم شد؟ (باید بشویم؟!)
آیا بدون خطر کردن، درگیر رمز و رازهای جهان می شویم؟
آیا بدون خطر کردن انسان خواهیم شد؟؟
چرا نخستین پیامبر، «امنیت» بهشتی اش را رها می کند و خطر می کند؟
اگر آدم (ع) خطر نمی کرد، پیامبر می شد؟
خطر کردن به چه معناست؟
چه مرزی با ظلم کردن و جاهل بودن دارد؟ ظلوم و جهول به چه معناست؟
خطر کردن چه نسبتی با تسلیم بودن دارد؟
خطر کردن در کدام وضعیت ممکن می شود؟؟