حیرانیم..

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

جهاد دوباره برگشته است.. درست در این زمان.
شاید برای اینکه دوباره چیزهایی را به من یادآوری کند..
برای اینکه به مبدا میلم تلنگر بزند..
برای اینکه باز دوباره بپرسد چرا زنده ای؟
باز دوباره شعله ای رو به خاموشی را جان ببخشد..

خوشبختی مطلقا چیزی نیست جز عرق ریختن برای آرمان و خون دادن برای خدا
چقدر ما گمراهان دوریم.. چقدر..
  • الف

بعد از مدت ها برگشته ام که بنویسم،

ای کاش هیچ وقت فردا نمی آمد.. ای کاش هیچ وقت نفهمم که آن هاله ی سفید سمت راست روی عکس ام آر آی چه معنایی دارد. حاضرم حتی نفهمم که اصلا چیزی نیست و جای نگرانی ندارد. در عوض هیچ وقت به معنای بازگشت دوباره ی چیزی هم نباشد.

ای کاش صدای همه ی خنده ها و شادی ها و حتی دلهره های این روزهای خانواده ی سه نفری ما برای همیشه در گوش و جانمان می ماند.. بی هیچ جدایی ضروری ای.. بی هیچ از دست دادنی.. بی هیچ بی حرکت ماندنی... بی هیچ محوشدنی

ای کاش این زمان لعنتی نمی گذشت.. مثلا هیچ وقتی نمی رسید که یک سال از عمل تو گذشته باشد..

راست است که حیات و مرگ دست خداست

راست است که ما از مقدرات او بی خبریم

راست است که دعا می تواند مقدراتش را دگرگون کند

راست که ثبات و جاودانگی هر چیزی به نسبت آن چیز با او بستگی دارد


سرعت این روزها فقط با طمانینه ی قلب هایمان کم می شود.. الا بذکر الله تطمئن القلوب

کاش این را باور داشتم



* من از عهد آدم تو را دوست دارم/ از آغاز عالم تو را دوست دارم

  • الف